|
آن قدر با من مهربان بودی
که بعد از تو ،
یک لحظه حس کردم
که صد سال است !
تنهایم …
تهران ، استانبول ، پاریس ، …
فرقی نمی کند کجا باشی ،
همه ی شهرها
زشت و غم انگیزند
به وقتِ دلتنگی!
درست زمانی که سخت به تو محتاجم
بیا …
آن موقع زندگی هم باشی
بیا …
مرگ هم شده باشی
باز هم بیا …
گفتم برو
اما نه مثل باد
برگشتم
صدایت زدم
طوفان اما
از پشت سر
همه چیز را خراب می کند
نبودنت به جان من رفته ست
همچو نخی در سوزنی
هر چه می کنم
دوختی به رنگ تو دارد ..
رو به اتمامم
چون اسفند
واپسین نفس های سال
نفس های درد آلودم
چون روزهای گرم و شب های سرد اسفندی
کویری ام
هفت سین امسالم را تو بچین
سفره اش با من، سبزه اش با تو
پدرم گفت :
مردم دو دسته اند،
بخشنده و گیرنده.
گیرنده ها بهتر می خورند
اما بخشندگان بهتر می خوابند …
مى دانم که رفته است
مى دانم که دیگر بر نمى گردد
مى دانم
مى دانم
همه چیز را مى دانم
اما نمى دانم چرا
بى تاب شده اند موهایم
از زیر و رو خیال دستانش را دارند
کاش هرگز موهایم را نمى بافت
آخر موهایم
انگشتان نوازشگرانه ى مردانه اش را مى خواهند
اگر می خواهید برای ایجاد آشتی در جهان
کاری انجام دهید،
به خانه تان بروید
و خانواده تان را دوست بدارید.
مشام ِ من لبریز تو
مگر بهاری
نفس در نفس
سبز و سرخ می روید
در سینه ام
گل
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
چشــــمانم خستــــه است و نبــــض ذهنــــم افتــــاده
کاش نگــــاهتــــ یکــــ قــــدم نزدیـــکـــــ تــــر بـــود
.
.
.
متن کامل در ادامه مطالب ...
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
امتیاز : | نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 25 |
امتیاز : | نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 30 |
امتیاز : | نتیجه : 3 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 15 |
امتیاز : | نتیجه : 4 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 23 |
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |
امتیاز : | نتیجه : 0 امتیاز توسط 0 نفر مجموع امتیاز : 0 |